سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلام برتر

                             
 سلام بر تو هنگامی که رکوع و سجده می کنی
آقا و مولای ما: عیدتان مبارک

ای مظهر تمام زیباییها ای گل نرگس سالهاست که انتظار تو را میکشم. من همراه با آسمانها و زمین دعای فرج تو را میخوانم تا شاید ظهور کنی و مرهمی بر این دل زخم دیده از روزگار بی‌انصاف باشی .

آخه میدونی آقا خیلی از این زمونه پست دلم به درد اومده. از این زمونه‌ای که هر کس برای پیشرفت حاضره عزیزترین کسشو قربانی کنه. زمونه‌ای که شرف و انسانیتو با حساب بانکی اندازه‌گیری میکنن. آقا جون در تنهایی خودم با تو نجوا میکنم و به نمازت می‌ایستم. در سجده عاشقی با تو نجوا میکنم واشک ریزان فرج تو را از خداوند  میخواهم. ای گل زهرا بیا و درد دل مارا دوا کن که ما برای دیدنت بی قراریم.

 به امید ظهور

 

با  اجازه یه دوست مهربون

                                                

این تذهبون؟

جماعت!

کجا میرویم؟

چرا به زمین و آسمان بد می گوییم؟

چرا از روزگار گله می کنیم؟

چرا تحمل خودمان را نداریم؟

چرا با لبخند بیگانه ایم؟

چرا غصه ها به جانمان چنگ انداخته؟

چرا از یکدیگر خسته ایم؟

چرا به آب و آسمان نگاه نمی کنیم؟

چرا انتظار بهار را نمی کشیم؟

چرا دیگر صورت هامان « ناضره» نیست؟

چرا چشم هامان«الی ربک ناضره » نیست؟

مگر فراموشمان شده زمین از آن خداست و «یورثها من یشاء من عباده»؟

مگر فراموشمان شده «والعاقبه للمتقین»؟

چرا دل هایمان را به « ان الارض یرثها عبادی الصالحون»خوش نمی کنیم؟

چرا منتظر « الساعه» که« قریب» است نیستیم؟

چرا به« والله منم نوره » یقین نداریم؟

جماعت!

ما تنها نیستیم.

« اینما تکونوا یات بکم الله جمعیعا» دست به سر کردن ما نیست.

چرا نوید « بقیه الله خیرلکم » را به یکدیگر نمی دهیم؟

به خدا قسم زمین ، مرده نمی ماند!

به خدا قسم « جاء الحق» آمدنی است!

« ذهق الباطل » باطل شدنی است!

و وای به حال ما اگر از مفلحون « حزب الله » نباشیم

 

                برگرفته شده از:این عشق الهی است


                                 

در خواستهای من از خدا
از خداخواستم تا دردهایم را التیام بخشد .
خداپاسخ گفت
:
مخلوق من ! هر دردی را درمانی است و این تو هستی

که  باید درمان درد ها یت را بجویی
.
از خدا خواستم تا جسم ناتوان مرا توانایی بخشد

خدا پاسخ گفت
:
آفریده من آنچه که باید تکامل یابد روح توست جسمت تنها قالب گذراست

از خدا خواستم تا به من صبر عنایت کند

خدا پاسخ گفت: بنده قدرتمند من !صبر حاصل سختی است عطا شدنی نیست بلکه آموختنی
است

از خدا خواستم تا مرا شادی و شعف بخشد

خداوند پاسخ گفت
:
نازنیینم من به تو موهبت بسیار بخشیدم شاد بودن با خود توست

از خدا خواستم تا رنجهایم را کاستی دهد

خداوند پاسخ گفت
:
مخلوق صبورم بهای رنج تو دوری از دنیا و نزدیکی به من است

از خدا خواستم تا روحم را شکوفا سازد

خدا وند پاسخ گفت:

پرورش روح تو با تو اما آراستن آن بامن
از خدا خواستم تا ازلذایذه دنیا سرشارم سازد

خداوند پاسخ گفت
:

من به تو زندگی بخشیدم بهره مندی ازآن با تو

از خدا خواستم تا راه عشق ورزیدن را به من بیاموزد

خداوند پاسخ گفت :
اشرف مخلوقات من بالا خره دریافتی که چه از من بخواهی


به خاطر داشته باش که در مسیر عشق ورزیدن به من
به مقصد دوست داشتن

دیگران خواهی رسید


                                      

به کرم سبز بیندیش . بیشتر زندگیش را روی زمین می گذراند، به پرندگان حسد می ورزد و از سرنوشت و شکل کالبدش خشمگین

است

.می اندیشد: من منفورترین موجوداتم؛ زشت، کریه، و محکوم به خزیدن بر روی زمین

اما یک روز، مادر طبیعت از او می خواهد پیله ای بتند. کرم یکه می خورد...پیش از آن هرگز پیله نساخته. گمان می کند باید گور خود را بسازد، و آماده مرگ می شود. هر چند از زندگی خود تا آن لحظه ناخشنود است، به خدا شکوه می برد: خدایا، درست زمانی که سرانجام به همه چیز عادت کردم، اندک چیزی را هم که دارم، از من می گیری

.خود را نو میدانه در پیله حبس می کند و منتظر پایان می ماند

چند روز بعد، در می یابد که به پروانه ای زیبا تبدیل شده. می تواند به آسمان پرواز کند و بسیار تحسین اش کنند. ازمعنای زندگی وبرنامه های خدا شگفت زده است .

نوشته پائولو کوئیلو