سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلام برتر

یک عمـر گفته بودیـم ، بعد از کـلام تکبیـر

امروز صوت و کف شد حسن ختام و تقدیر

هر چند چفیـه روزی ، بـر گـردن گلی بـود

امـروز دیـدم امـا ، بــر روی فکّـلـی بــود

آن روز دیده بـودم ، چـادر حجـاب زن بود

امـروز دیـدم امـا ، شلـوار و پیـرهـن بود

مجنون جنون گرفته ، در جبهه های سومار

لیـلای بد حجـاب از ، مجنـون شده طلبکار

اسلام گشته احیا ، با خون صد چو مجنون

لیلا ز دست دین رفت ، در عرصه شبیخون

بابای مصطفی هـم ، از جبهه بی سـر آمـد

لیلا ز خانه بیـرون ، بـی دون معجـر آمـد

 گفتم : ز یـاد بـردی ، کـردی خطا عیـانـی

بابای میثـم آمـد ، با تـکـه اسـتـخـوانـی

مجنون عرصه عشق ، بی سر فتاده کرخه

لیلای شهرم امروز ، در کوچه بر دوچرخه

مجنـون چفیه دارد ، لیلا به گـردنش شال

مجنـون رود شلمچه ، لیلا زمیـن فوتبـال

مجنـون ز خود گذشته ، در جنگ انتهـاری

لیلا به روی اسب خود می خورد سـواری

لیلا بجـز دوچـرخـه عشقـی دگـر نـدارد

از یـک طـرف خـدایـا ، زهـرا پـدر نـدارد

چشـمـش به حلـقه در ، شاید پـدر بیـاید

شـایـد ز جبهه روزی ، از او خـبـر بیـاید

 اشک دو دیده او ، جاری چـو بر عذارست

زیرا که در خیابان ، لیلا موتور سوارست

شعر (( شهید )) بر خوان ، یارب به اشک زهرا

مهـدی رسـان خدایـا ، مهـدی رسـان خدایـا